شما رمعکوس
توفيق  نبرد توفيق نبرد


اگر ازهمين اکنون  كه سال ۲۰۰۵ ميلادي است، دوصد سال به عقب برگردي، مي رسي به سال ۱۸۰۵؛ سال تولد هانس كريستين اندرسن. آن موقع من نبودم، پدرم نبود، پدر پدرم هم... درست نمي دانم بود يا نبود، ولي پدر هانس بود؛ مردي كه هميشه بوي چرم ، سرش و موم مي داد، چون كفاش بود. تنگد ست بود، ولي دلي سرشار از عشق به كتاب داستان و ديد ن نمايش نامه داشت. اوعادت داشت ماجراي كتاب هايي كه مي خواند و نمايش هايي را كه مي ديد براي ديگران تعريف مي كرد. هانس شيفته اين تعريف ها بود و از همين جا با كتاب ها و قصه هاي گوناگون آشنا شد.
اگر از حالا كه سال
۲۰۰۵ ميلادي است، حدود ۱۹۰ سال به عقب برگردي، مي رسي به سال هايي كه هانس هنوز كودك بود و چشم هايش تراز اشك، چون پدرش مرده بود. مردي كه هميشه برايش قصه مي گفت وبازيچه هايي از چرم ، موم و پارچه مي ساخت، از سرزمين قصه هاي واقعي پريده بود.

قصه او به سر رسيده و كلاغ او به خانه نرسيده بود. مادر هانس براي گذ ران زند گي در خانه هاي مردم رختشويي مي كرد. هانس تنها مي شد و براي غلبه بر تنهايي، بابازيچه هايي كه پدر برايش ساخته بود بازي مي كرد، نمايش مي داد، حرف مي زد، قصه مي گفت و خيال پردازي مي كرد. اما اين دنياي شگفت انگيز روياها خيلي طول نكشيد و ناچار شد به سر كار برود.


اگر از حالا كه سال ۲۰۰۵ ميلادي هستيم، ۱۸۵ سال به عقب برگردي، مي رسي به سال هاي نوجواني هانس؛ سال هايي كه تنهاي تنها به كوپنهاگن (پايتخت دنمارك) سفر كرد. او اميدوار بود كه در تئاتر آن شهر به عنوان بازيگر پذيرفته شود، ولي به هر در كه مي زد آن را بسته مي يافت.
با اين همه، براي تحصيل به مکتب راه پيدا كرد. مکتب براي هانس يعني گشوده شدن درهاي تازه به دنياي قصه ها و افسانه ها. بعد از تمام شدن تحصيل، به سرودن شعر و نوشتن داستان و نمايش نامه روي آورد. به كشورهاي مختلف اروپا سفر كرد و با زندگي مردم سرزمين هاي ديگر از نزديك آشنا شد. در همين سفرها بود كه با نويسندگان معروف آن دوران، همچون ويكتور هوگو، والتر اسكالت، چارلز ديكنز، آلكساندر دوما، بالزاك و برادران گريم آ شنا شد كه اين آ شنايي ها تاثير زيادي بر روحيه و انديشه او داشت.
اگر از حالا كه سال
۲۰۰۵ ميلادي هستيم، ۱۷۰ سال به عقب برگرديم، كتابي را روي پيشخوان كتاب فروشي ها مي بيني كه اولين اثر اندرسن جوان است.

اما اين اثر بردل كسي ننشست. در عوض، مجموعه قصه ها و افسانه هاي او كه هشت سال بعد منتشر شد، او را به شهرت زيادي رساند و دوست داران زيادي پيدا كرد. تشويق هاي مردم باعث شد كه با دلگرمي بيشتري كار كند، طوري كه تا پايان عمر (سال ۱۸۷۵) نزديك به ۱۶۸ قصه و افسانه براي كودكان پديد آورد.
حالا سال ۲۰۰۵ ميلادي است.  دوصد مين سال تولد اندرسن و آدم هاي كره زمين، از كودك و نوجوان و بزرگ سال، از نويسنده و شاعر و تصويرگر، هرچه مي توانند درباره او يا آثار او بنويسند يا بكشند. حالا پس از گذشت دو قرن از تولد كودك قصه ها و افسانه ها، همه مي دانند كه آثار اندرسن سرشار از واقعيت هاي زندگي است. همه مي دانند اندرسن شيفته نيكي و مهرباني است. همه مي دانند با قصه هاي اندرسن به گذشته هاي دور و نزديك مي توان سفر كرد و در هواي آن دوران نفس كشيد. همه مي دانند پايه بسياري از آثار اندرسن قصه ها و افسانه هاي عاميانه است و او اين قصه ها را آنچنان زيبا و دل نشين بازآفريني كرده كه شكلي نو يافته اند. براي همين است كه هردو سال يك بار، براي زنده نگاه داشتن ياد پدر قصه هاي كودكان جهان مراسمي برگزار مي شود كه در آن مراسم، جايزه اي جهاني به يك نويسنده و يك تصويرگر كه آثار ماندگاري براي اطفال آفريده باشند اهدا مي شود.


همشهري وماندگار


September 4th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان